۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

انتخابات ده كشك آباد

ديدم بازار انتخابات تو ده ما داغه و همه دارن تو اين بازار شلوغ پلوغ اجناس بنجول خودشون ميفروشن گفتيم ما هم بيام به بازار سفره اجناس خودمون كنار بازارچه باز كنيم شايد كسي هم چيزي از ما خريد.

مردم ده ما ساليان دراز هست كه هر 4سال 1بار دورهم جمع ميشن و اينطوري مخوان واسه خودشون كدخدا جديد انتخاب كنند.تو اين ميون ريش سفيدان ده وظيفه تشخيص صلاحيت كانديداها را برعهده داشتند واز اونجايي كه كلا مردم ده ما مردم هميشه در صحنه هستن تقريبا تمام مردم بجز بچه كل ممد كه سنش قانوني نبود و از گهواره نمي تونست بلند شه بقيه مردم كانديداي كدخدايي ده شده بودن.اما با صلاح ديد ريش سفيدان ده، تصميم گرفته شد كه فقط 4 نامزد براي انتخابات كدخدايي ده گزيده شوند.و از اونجايي كه تو ده ما كلا 6 نفر آدم با سواد وجود داشت تصميم به انتخاب از بين اين 6 گزينه كردن تا بتونن اينطوري مسير پيشرفت واسه دهمون را هموار كنن و هم اينكه به ده بالا آبي ها پز بدن كه كانديدها ما با سوادن.

بعد از نشست هاي فراوان در نهايت ليست نامزدها انتخابات كدخدايي ده تعيين شد كه من در ذيل آورده ام:
1-مير حسن فرزند استا ممد رنگرز
2-محنوط خان(كدخدا فعلي) فرزند زبوك زاده
3-مهدي صدا فرزند عمونقال
4-محسن ششلوبند كه مشخصات ريزش مهم نيست و تنها بخاطر كمبود نامزدها اينو انتخاب كردن چون با تحقيقات حاج مصطفي ، مشخص شد 2 نامزد با سواد باقي مانده مدرك هاي تقلبي از اكسفورد و دانشگاه هاوايي دارن.
بعد از قطعي شدن نامزدها شور و حال انتخابات تمام ده رو فرا گرفته بود همه و همه ، پير و جوان شروع به تحقيق و بررسي و تخريب نامزدها كردن كه البته همين جا بايد از صداوصيما دهمون تقدير و تشكر كنم كه در پر بار كردن اين شور در مردم نقش مهمي داشت.
هنوز چند روزي به مهلت قانوني تبليغات مونده بود كه محنوط خان با ترفندها رسانه اي اقدام به تبليغ خود بوسيله سازمان صداوسيما نمود كه بعدا خيلي از ريش سفيدان و نامزدها به آن اعتراض كردند اما محنوط با همان اعتماد بنفس بالايي كه داشت خودشو به اون راه زد و كلي هم صداوسيماشو نصيحت كرد.
اگر بخواهم از خصوصيات محنوط بيشتر براتون بگم مي تونم به اعتماد بنفس و حاضر جوابيش اشاره كنم محنوط كلا فكر نميكرد و فقط مرد عمل بود واگر حرفي را با فكر مي زد بهش عمل نمي كرد. با اينكه چهره زياد دل چسبي نداشت اما بجاش اعتماد بنفس بالايي داشت و هميشه موقعي كه حرف ميزد لبخندي روي صورتش نقش مي بست.
داشتم مي گفتم كلا تو ده ما مردم فقط وفقط صداوسيما خودمون ميبينن و گوش ميدن و در كل اجازه ديدن برنامه هاي ده بالايي كه براي تخريب پايه هاي ده ما برنامه ريزي كردن را ندارن.به همين دليل محنوط خان از فرصت استفاده ميكنه هي زود زود پروژه هايي كه حتي نيمه كاره هستن افتتاح مي كنه هي تو تلويزيون نشونش ميدن.(آخه محنوط فرض را براين گذاشته كه دور بعدهم خودش هست پس فرقي نداره الان افتتاح بشه يا 4 سال ديگه) به مردم ده كيسه كسيه خيار و گوچه رايگان پخش ميكنه تو كوچه و برزن داد ميزنه من تبليغ نمي كنم.هي به مردم روحيه ميده ميگه كه تا به حال وضع رفاهي مردم انقد خوب نبوده ....
ميرحسن هم كه ميبينه داره فرصت از دست ميده و رقيبش داره به سرعت تبليغ مي كنه ميره پيش بابا ممد رنگرز و بعد از كلي گريه و زاري از بابا ممدش كمك مخواد.بابا ممد هم ازاونجايي كه استاد رنگرزي بود و اصلا 1 عمري همه مردم ده را رنگ كرده بود به پسرش يه چندتايي دستمال آبي ميده و ميگه برو تو كوچه پس كوچه ها اين دستمال ها را به دست هركي كه از كنارت ردميشه ببند و لازم نيس اصلا چيزي بگي.به اينصورت بود كه بعد از مدت كمي دست هر يك از اهالي ده يك دستمال آبي ديد مي شد چون كلا مردم ده ما طرفدار مد هستن و فكر كردن اين دستمال آبي يكجور مده.ميرحسن هم وقتي تو كوچه هاي ده راه ميرفت و ميديد همه دستمال آبي به دستشون بستن نيشش تا بناگوشش باز ميشد اما اين رو نمدونست خيلي ها واسه مد اين دستمال ها را بستن.چند روزي گذشت و ميرحسن دوباره ديد محنوط خان داره تبليغات وسيعي مي كنه و هي زود زود ميره كارخونه افتتاح ميكنه اين بود شب كه ميخواست به خوابه قبل خواب از همسرش گلدونه كه هميشه روسري گل گلي مي پوشه كمك ميخواد و همسرش هم ميگه خودش مي دونه چيكار كنه!فردا صبح كه ميرحسن مخواد بره تو خيابانها زنش گلدونه سريع ميپره كنارشو يكم آرايش مي كنه دست ميرحسن ميگيره ميگه :"ميرحسن! اگه دست تو دست من باشه اينطوري ميتوني راي زنها ده رو جمع كني" بد هم دست بدست هم ميرن تو كوچه هاي ده تا ببيند چطور مي تونند حال محنوط خان بگيرن.
ادامه دارد....